هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.


تالار گفتمان دانشجويان
 
الرئيسيةالرئيسية  جستجوجستجو  أحدث الصورأحدث الصور  ثبت نامثبت نام  ورودورود  

 

 خدايا ...

اذهب الى الأسفل 
3 مشترك
نويسندهپيام
AsireZendegi
از خودمونه
از خودمونه
AsireZendegi


تعداد پستها : 24
Registration date : 2007-07-13

خدايا ... Empty
پستعنوان: خدايا ...   خدايا ... Icon_minitimeالإثنين يوليو 23, 2007 3:36 am

خدايا اگه مى شنوى صدامو
اگه هنوز منو مى بينى
پس بايد بدونى چى مى گم
خدايا نمى خوام ديگه بريدم
هيچ چيزو نمى خوام
خدايا اين زندگى با همه ى خوبى هاش ارزونى كسايى كه ...
خدايا هميشه گفتن ما رو از رو مهربونى آفريدى
اما اين ظلمه
خدايا اين ظلم به اصطلاح مهربونى رو نمى خوام
خدايا نمىخوام مثل گاو و گوسفند دنبال هيچ و پوچ برم
خدايا نمى تونم
خدايا مى گن تو از دل همه خبر دارى
پس مى دونى چقدر داغونم
پس مى دونى چقدر متنفرم
خدايا زجرم نده بسه
به خاطر كدوم گناه؟
خدايا نمى خوام زندگى رو كه احساس توش معنى نداره
نمى خوام زندگى رو كه آدم هاش از پشت به هم خنجر مى زنن
خدايا نمى خوام دوباره چشمم تو چشماى كسى بيفته كه معنى احساسمو نفهميد
خدايا حداقل تو كه مى فهمى چى مى گم
خدايا اينجا هيچ كس نمى خواد بفهمه
خدايا نه اين دنيا رو مى خوام نه اون دنيا
همونجورى كه انگار نبودم
خدايا نمى خوام بسمه بريدم
بشنو صدامو خواهشاً اين دفعه بشنو
خدايا آفريدى كه لذت ببريم من نمى خوام
اين زجر به اصطلاح لذت رو نمى خوام
نمى خوام
اين زندگى دروغ رو نمى‌خوام
.
.
.
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
مولائي پ
مهمان




خدايا ... Empty
پستعنوان: رد: خدايا ...   خدايا ... Icon_minitimeالأحد يوليو 29, 2007 5:04 am

خدایا...
زمانی که از گنه گنهکاران می گریی باز هم رحمت خود را بر سر ما فرو میریزی. ای آفریدگارم پناهم ده که به تو پناه آوردم و چون کودکی دل شکسته در پشت پستوی خانه ی تو جای گرفته ام.
با تو سخن میگویم و جواب خویش را خواهم یافت. تو گوینده ترین هستی اما آنان سخن تو را خواهند شنید که آغوش تو را برگزینند.
زمانی که به خانه تو پناه آوردم میدانستم تنها یک اتاق است، یک اتاق و در آن هیچ چیز نیست، هیچ چیز جز پرتو وجود تو.
من تو را می بینم، می خوانم و صدایت را می شنوم...
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
AsireZendegi
از خودمونه
از خودمونه
AsireZendegi


تعداد پستها : 24
Registration date : 2007-07-13

خدايا ... Empty
پستعنوان: ممنون   خدايا ... Icon_minitimeالجمعة أغسطس 10, 2007 8:42 am

خدايا بازم ممنونم كه بازم در حقم بزرگوارى مى كنى
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
AsireZendegi
از خودمونه
از خودمونه
AsireZendegi


تعداد پستها : 24
Registration date : 2007-07-13

خدايا ... Empty
پستعنوان: جالبه حتماً بخونيد   خدايا ... Icon_minitimeالجمعة أغسطس 10, 2007 8:47 am

روزها گذشت و گنجشك با خدا هیچ نگفت .

فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت " . می اید ، من تنها گوشی هستم كه غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی ام كه دردهایش را در خود نگه می دارد و سر انجام گنجشك روی شاخه ای از درخت دنیا نشست .

فرشتگان چشم به لبهایش دوختند ، گنجشك هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود :

" با من بگو از انچه سنگینی سینه توست ." گنجشك گفت " لانه كوچكی داشتم ، ارامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی كسی ام . تو همان را هم از من گرفتی . این توفان بی موقع چه بود ؟ چه می خواستی از لانه محقرم كجای دنیا را گرفته بود ؟ و سنگینی بغضی راه بر كلامش بست. سكوتی در عرش طنین انداز شد . فرشتگان همه سر به زیر انداختند.

خدا گفت " ماری در راه لانه ات بود . خواب بودی . باد را گفتم تا لانه ات را واژگون كند. انگاه تو از كمین مار پر گشودی . گنجشك خیره در خدایی خدا مانده بود.

خدا گفت " و چه بسیار بلاها كه به واسطه محبتم از تو دور كردم و تو ندانسته به دشمنی ام بر خاستی.

اشك در دیدگان گنجشك نشسته بود . ناگاه چیزی در درونش فرو ریخت. های های گریه هایش ملكوت خدا را پر كرد...

بر گرفته از وبلاگ عاشقانه گريستم كسى نشنيد
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
namakparvar
از خودمونه
از خودمونه
namakparvar


تعداد پستها : 29
Registration date : 2007-06-30

خدايا ... Empty
پستعنوان: رد: خدايا ...   خدايا ... Icon_minitimeالجمعة أكتوبر 12, 2007 10:44 am

flower flower flower
.
.
.
.
.
.
.
.
بدون شرح!!


اين مطلب آخرين بار توسط در الأحد أكتوبر 14, 2007 5:25 am ، و در مجموع 2 بار ويرايش شده است.
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
عالي
از خودمونه
از خودمونه
عالي


تعداد پستها : 49
Registration date : 2007-06-21

خدايا ... Empty
پستعنوان: رد: خدايا ...   خدايا ... Icon_minitimeالجمعة أكتوبر 12, 2007 10:47 am

الهي هر که را عقل دادي چه ندادي ، و هر که را عقل ندادي چه دادي؟
الهي آنکه را عشق نيست ارزشش چيست …
الهي واي بر من اگر دلي از من برنجد ...
الهي چون در تو نگرم از آنچه کرده ام شرم دارم …
الهي عاقبت چه خواهد شد و با ابد چه بايد کرد ؟
الهي چون تو حاضري چه جويم وچون تو ناظري چه گويم ؟
الهي راز نهفتن دشوار است وگفتنش دشوار تر ؟
الهي هر چه بيشتر دانستم نادانتر شدم ... مرا ار آنچه بايد بدانم آگاه ساز ...
الهي از شياطين بريدن دشوار نيست با شياطين انس چه بايد کرد ؟
الهي اگر گلم و يا خارم از آن بستان يارم …
الهي شکرت که اين تهي دست پا بست تو شد…
الهي خوشا آنان که در جواني شکسته شدند که پيري خود شکستني است…
الهي شکرت که پير ناشده استغقار کردم که استغفار پير به چه کار آيد ؟
الهي کامم به کلامت شيرين و نگاهم را به اعجازت نوراني کن ...
الهي از خواندن نماز شرم دارم واز نخواندن آن شرم بيشتر که اينچنين رو سياهم ...
و مي دانم که تنها با تو زندگي زيباست ، زندگي آتشگهي ديرنده پا برجاست ...
گر بيفروزيش رقص شعله‌اش از هر كران پيداست ، ورنه خاموش است خاموشي گناه ماست.
الهي باز آمديم با دودست تهي که هرچه ما را دهي تا روح و جانمان بس است ... Like a Star @ heaven
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
 
خدايا ...
بازگشت به بالاي صفحه 
صفحه 1 از 1

صلاحيات هذا المنتدى:شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد
 :: پاتوق :: آنچه شما خواسته ايد (عشقولانه)-
پرش به: