نمیدونم شما هم وقتی امتحان دارید حس کتاب (غیردرسی)خوندنتون گل می کنه یا نه؟ولی من اینجوری ام و آلان هم به جای اینکه بشینم پای درسم داشتم چندتا از شعرهای حافظ رو می خوندم از این یکی خیلی خوشم اومد گفتم اینجا بنویسم شما هم یه تاملی روش بکنید
فاش می گویم واز گفته ی خود دلشادم ................... بنده عشم و از هر دو جهان آزادم
طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق .................... که در این دامگه حادثه چون افتادم
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود............. آدم آورد در ین دیر خراب آبادم
سایه ی طوبی ودلجویی حور و لب جوی ............ بهوای سر کوی تو رفت از یادم
نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست ............ چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت .............. یارب از مادر گیتی به چه طالع زادم
تاشدم حلقه بگوش در میخانه ی عشق ............. هردم آید غمی از نو به مبارک بادم
میخورد خون دلم مردمک دیده سزاست ............. که چرادل به جگرگوشه ی مردم دادم
پاک کن چهره ی حافظ به سرزلف زاشک............ ورنه این سیل دمادم ببرد بنیادم نمی دونم وقتی این شعررو می خونید اولین چیزی که به ذهنتون می آد چیه؟
من که این چیزا به ذهنم اومد
فاش می گویم واز گفته ی خود دلشادم ............. بنده عشم و از هر دو جهان آزادمحافظ عاشق شده ویه جایی بین آسمان و زمین سیر می کنه و حس می کنه که دیگه خوشبخت تر از اون کسی تو دنیا نیست
طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق ............ که در این دامگه حادثه چون افتادمدر این بیت کلمه هایی همچون فراق، دام و... به چشم می خورد(نکنه حافظ به این زودی پشیمون بشه
)حافظ شروع به شرح داستان عشقش میکند:
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود............ آدم آورد در ین دیر خراب آبادموی از اصل و نسبش میگوید که متعلق به خانواده ای اصیل بوده و در مکانی آباد و بسیار زیبا که گویا اسمش بهشت برین بوده می زیسته در مصراع دوم این بیت سخن از فردی به نام آدم آمده که به احتمال قریب به یقین ایشان از اجداد وی بوده اند که در اثر انجام کاری ناشایست همه ی چیزهایی را که قرار بوده به حافظ برسد را بر باد داده اند(تذکر این نکته خالی از لطف نیست که بعضی از علما و صاحب نظران احتمال داده اند که آدم از رفقای ناباب حافظ بوده و ...)
سایه ی طوبی ودلجویی حور و لب جوی .......... بهوای سر کوی تو رفت از یادمدر این بیت حافظ از زندگانی سابقش می گوید و این که چگونه در آسایش و رفاه بوده ،همچنین در این مصراع آثار خودی نشان دادن نیز به چشم می خورد در مصراع دوم صاحب نظران درباره ی مرجع ضمیر تو اتفاق نظر ندارندبه گفته ی برخی منظور از تو ،معشوق حافظ بوده و برخی دیگر آن را همان آدم معرفی می کنند به طور کلی حافظ در این مصراع دلیل از داست دادن ناز و نعمت(واقعی یا خیالی)خود را مرجع تو می داند و از خود رفع اتهام می کند
نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست ............ چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم این بیت دارای ابهامات بسیار زیادی است شرح و بررسی آن مجال دیگری می طلبد اما ما در این جا نگاهی گذرا واجمالی به یکی از نظرات می کنیم
حافظ به هنگام درس خواندن حواس جمعی نداشته و فکرش نزد یار و ... بوده و از این جهت از استادش بجز حرف الف چیز دیگری یاد نگرفته در مصراع دوم سعی کرده مثل همه ی ما دانشجویان دلیل عدم یادگیری خود را ضعف استاد بیان کند
کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت ............. یارب از مادر گیتی به چه طالع زادمبه دلیل وجود داشتن کلمات ناهماهنگ و همچنین خرافی از قبیل طالع و طالع بینی ،کوکب بخت و.. که زمینه های انحراف شخصی می باشد از شرح و تفسیر این بیت معزوریم ناگفته نماند که در این بیت از مادر و نجوم نیز حرفی به میان امده ولی بدلیل ریشه کهن اختلافات مادر شوهر و عروس (معشوقه)از شرح آن خوداری می کنیم
تاشدم حلقه بگوش در میخانه ی عشق ............ هردم آید غمی از نو به مبارک بادماین بیت دارای صفت بسیار ناپسند منت گذاردن است وی در این بیت منتی بس گران بر معشوق خود می نهد و به او یاداور می شودکه "تو چیزی جز غم برام نداری بود و نبودت واسم زیادم مهم نیست"
میخورد خون دلم مردمک دیده سزاست ........... که چرادل به جگرگوشه ی مردم دادمحافظ در اوج پشیمانی خود به سر می بردکه حاوی" خون دل خوردن ،گزیدن لب با دندان ،خودم کردم که لعنت بر خودم بادو..."است
پاک کن چهره ی حافظ به سرزلف زاشک ............ ورنه این سیل دمادم ببرد بنیادمایشان بعد از بیان کلی مقدمه و شرح و تفسیر از زندگی خویش برای معشوق هدف اصلی خود را باز گو می کند وی حالتی مظلومانه به خود می گیریدو از معشوقش می خواهد تا او را دلداری داداه و نازش را بکشد،همچنین در مصراع دوم اثری از تهدید وجود داردبه بیان دیگر"اگه نازم رو نکشی یه جوری میرم که انگار سیل از ریشه من رو برده (پشت گوشت رو دیدی من رو هم دیدی)"
زیاد جدی نگیرید!!!!!