هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.


تالار گفتمان دانشجويان
 
الرئيسيةالرئيسية  جستجوجستجو  أحدث الصورأحدث الصور  ثبت نامثبت نام  ورودورود  

 

 حافظ

اذهب الى الأسفل 
4 مشترك
نويسندهپيام
عالي
از خودمونه
از خودمونه
عالي


تعداد پستها : 49
Registration date : 2007-06-21

حافظ Empty
پستعنوان: حافظ   حافظ Icon_minitimeالثلاثاء سبتمبر 04, 2007 10:26 am

نمیدونم شما هم وقتی امتحان دارید حس کتاب (غیردرسی)خوندنتون گل می کنه یا نه؟ولی من اینجوری ام و آلان هم به جای اینکه بشینم پای درسم داشتم چندتا از شعرهای حافظ رو می خوندم از این یکی خیلی خوشم اومد گفتم اینجا بنویسم شما هم یه تاملی روش بکنید
فاش می گویم واز گفته ی خود دلشادم ................... بنده عشم و از هر دو جهان آزادم
طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق .................... که در این دامگه حادثه چون افتادم
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود............. آدم آورد در ین دیر خراب آبادم
سایه ی طوبی ودلجویی حور و لب جوی ............ بهوای سر کوی تو رفت از یادم
نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست ............ چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت .............. یارب از مادر گیتی به چه طالع زادم
تاشدم حلقه بگوش در میخانه ی عشق ............. هردم آید غمی از نو به مبارک بادم
میخورد خون دلم مردمک دیده سزاست ............. که چرادل به جگرگوشه ی مردم دادم
پاک کن چهره ی حافظ به سرزلف زاشک............ ورنه این سیل دمادم ببرد بنیادم


نمی دونم وقتی این شعررو می خونید اولین چیزی که به ذهنتون می آد چیه؟
من که این چیزا به ذهنم اومد
فاش می گویم واز گفته ی خود دلشادم ............. بنده عشم و از هر دو جهان آزادم

حافظ عاشق شده ویه جایی بین آسمان و زمین سیر می کنه و حس می کنه که دیگه خوشبخت تر از اون کسی تو دنیا نیست flower
طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق ............ که در این دامگه حادثه چون افتادم

در این بیت کلمه هایی همچون فراق، دام و... به چشم می خورد(نکنه حافظ به این زودی پشیمون بشه Surprised )حافظ شروع به شرح داستان عشقش میکند:

من ملک بودم و فردوس برین جایم بود............ آدم آورد در ین دیر خراب آبادم

وی از اصل و نسبش میگوید که متعلق به خانواده ای اصیل بوده و در مکانی آباد و بسیار زیبا که گویا اسمش بهشت برین بوده می زیسته در مصراع دوم این بیت سخن از فردی به نام آدم آمده که به احتمال قریب به یقین ایشان از اجداد وی بوده اند که در اثر انجام کاری ناشایست همه ی چیزهایی را که قرار بوده به حافظ برسد را بر باد داده اند(تذکر این نکته خالی از لطف نیست که بعضی از علما و صاحب نظران احتمال داده اند که آدم از رفقای ناباب حافظ بوده و ...)

سایه ی طوبی ودلجویی حور و لب جوی .......... بهوای سر کوی تو رفت از یادم

در این بیت حافظ از زندگانی سابقش می گوید و این که چگونه در آسایش و رفاه بوده ،همچنین در این مصراع آثار خودی نشان دادن نیز به چشم می خورد در مصراع دوم صاحب نظران درباره ی مرجع ضمیر تو اتفاق نظر ندارندبه گفته ی برخی منظور از تو ،معشوق حافظ بوده و برخی دیگر آن را همان آدم معرفی می کنند به طور کلی حافظ در این مصراع دلیل از داست دادن ناز و نعمت(واقعی یا خیالی)خود را مرجع تو می داند و از خود رفع اتهام می کند

نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست ............ چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم

این بیت دارای ابهامات بسیار زیادی است شرح و بررسی آن مجال دیگری می طلبد اما ما در این جا نگاهی گذرا واجمالی به یکی از نظرات می کنیم
حافظ به هنگام درس خواندن حواس جمعی نداشته و فکرش نزد یار و ... بوده و از این جهت از استادش بجز حرف الف چیز دیگری یاد نگرفته در مصراع دوم سعی کرده مثل همه ی ما دانشجویان دلیل عدم یادگیری خود را ضعف استاد بیان کند

کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت ............. یارب از مادر گیتی به چه طالع زادم

به دلیل وجود داشتن کلمات ناهماهنگ و همچنین خرافی از قبیل طالع و طالع بینی ،کوکب بخت و.. که زمینه های انحراف شخصی می باشد از شرح و تفسیر این بیت معزوریم ناگفته نماند که در این بیت از مادر و نجوم نیز حرفی به میان امده ولی بدلیل ریشه کهن اختلافات مادر شوهر و عروس (معشوقه)از شرح آن خوداری می کنیم

تاشدم حلقه بگوش در میخانه ی عشق ............ هردم آید غمی از نو به مبارک بادم

این بیت دارای صفت بسیار ناپسند منت گذاردن است وی در این بیت منتی بس گران بر معشوق خود می نهد و به او یاداور می شودکه "تو چیزی جز غم برام نداری بود و نبودت واسم زیادم مهم نیست"

میخورد خون دلم مردمک دیده سزاست ........... که چرادل به جگرگوشه ی مردم دادم

حافظ در اوج پشیمانی خود به سر می بردکه حاوی" خون دل خوردن ،گزیدن لب با دندان ،خودم کردم که لعنت بر خودم بادو..."است

پاک کن چهره ی حافظ به سرزلف زاشک ............ ورنه این سیل دمادم ببرد بنیادم

ایشان بعد از بیان کلی مقدمه و شرح و تفسیر از زندگی خویش برای معشوق هدف اصلی خود را باز گو می کند وی حالتی مظلومانه به خود می گیریدو از معشوقش می خواهد تا او را دلداری داداه و نازش را بکشد،همچنین در مصراع دوم اثری از تهدید وجود داردبه بیان دیگر"اگه نازم رو نکشی یه جوری میرم که انگار سیل از ریشه من رو برده (پشت گوشت رو دیدی من رو هم دیدی)"

زیاد جدی نگیرید!!!!! Wink
آفتابی که باشی آفتاب هم رفیقت میشود


اين مطلب آخرين بار توسط در الخميس سبتمبر 06, 2007 3:29 pm ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
راحيل
از خودمونه
از خودمونه
راحيل


تعداد پستها : 39
Age : 39
Registration date : 2007-06-26

حافظ Empty
پستعنوان: رد: حافظ   حافظ Icon_minitimeالأربعاء سبتمبر 05, 2007 3:58 pm

Very Happy Laughing
دمت گرم و سرت خوش باد.چند وقتی بود که متن خوب نخونده بودم.Wink
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
Aram
نيمه کاره
نيمه کاره
Aram


تعداد پستها : 106
Age : 38
Registration date : 2007-06-20

حافظ Empty
پستعنوان: رد: حافظ   حافظ Icon_minitimeالأربعاء سبتمبر 05, 2007 5:06 pm

البته اینکه در زمان امتحانات چنین تفسیری از اشعار بشه طبیعیهscratch
امیدوارم بعد امتحانات هم یه تفسیری بنویسیدWink
موفق باشید
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
عالي
از خودمونه
از خودمونه
عالي


تعداد پستها : 49
Registration date : 2007-06-21

حافظ Empty
پستعنوان: رد: حافظ   حافظ Icon_minitimeالخميس سبتمبر 06, 2007 3:27 pm

ممنون که من رو درک می کنید خب هر چی باشه امتحان تفسیر رو تازه دادم ولی قول میدم سر فرصت تفسیر واقعی این شعر رو بذارم
آفتابی که باشی آفتاب هم رفیقت میشود
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
عالي
از خودمونه
از خودمونه
عالي


تعداد پستها : 49
Registration date : 2007-06-21

حافظ Empty
پستعنوان: رد: حافظ   حافظ Icon_minitimeالثلاثاء أكتوبر 30, 2007 3:21 pm

و اما...
اومدم که معنی واقعی این شعر رو واستون بذارم

فاش می گویم واز گفته ی خود دلشادم ............. بنده عشم و از هر دو جهان آزادم

آشکارا این سخن را بر زبان می رانم و از گفتن آن دلخوشم×××من چاکر آستان محبتم و از قید علایق این جهان و جهان دیگر رها گشته ام

طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق ............ که در این دامگه حادثه چون افتادم

من پرنده ی گلزار پاک بهشتم ،ماجرای جدا افتادن خود را از عالم قدس و گرفتار آمدن درین خاکدان را که رویدادهای ناگوار هر دم در راه من دام می گستراند ،چگونه باز گو کنم ؟

من ملک بودم و فردوس برین جایم بود............ آدم آورد در ین دیر خراب آبادم

من فرشته بودم و جایگاهم بهشت اعلی بود ،آدم پدر بشر به سبب آنکه نا فرمانی کرد از فردوس برین رانده شد و مرا مرا با خود بدین ویران سرای دنیا آورد .

سایه ی طوبی ودلجویی حور و لب جوی .......... بهوای سر کوی تو رفت از یادم

سایه ی طوبی ،درخت بهشتی و دلبری سیه چشمان مینوی و کنار حوض کوثر را به شوق روی تو به فراموشی سپردم و جز عشق تو ای محبوب ازل از همه چیز گذشتم

نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست ............ چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم

بر صفحه ی دلم جز الف قد دوست چیزی نباشد،چه توان کرد که استادحرفی جز الفبای عشق به من نیاموخته است

کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت ............. یارب از مادر گیتی به چه طالع زادم

هیچ ستاره شناسی اختر طالع من را رصد نکرد و از آن آگاهی نتوانست داد،پروردگارا نمی دانم از مادر دهر به کدام طالع ،من پا به جهان نهادم


تاشدم حلقه بگوش در میخانه ی عشق ............ هردم آید غمی از نو به مبارک بادم

از آن زمان که بنده ی در گاه میکده ی عشق و عرفان شدم،هر نفس محنتی تازه و بلائی نو به من شاد باش می گوید

میخورد خون دلم مردمک دیده سزاست ........... که چرادل به جگرگوشه ی مردم دادم

مردم چشم من خون جگر می خوردو رنج محنت گران می برد و بدین مصیبت سزاور است ،چرا که دل به مهر فرزند دلبند کسان سپرد و خود را در بلای عشق افکند

پاک کن چهره ی حافظ به سرزلف زاشک ............ ورنه این سیل دمادم ببرد بنیادم

سرشک از رخ حافظ با سر گیسوس خود بزدای وگرنه این سل پیاپی اساس هستس مرا ویران می کند و به آب می دهد ،سعدی می گوید،
اشک حسرت به سرانگشت فرو می گیرم...........که گرش راه دهم قافله در گل برود


دیوان حافظ شیرازی . به کوشش دکتر خلیل خطیب رهبر - چاپ خرم شاهی
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
عالي
از خودمونه
از خودمونه
عالي


تعداد پستها : 49
Registration date : 2007-06-21

حافظ Empty
پستعنوان: رد: حافظ   حافظ Icon_minitimeالثلاثاء أكتوبر 30, 2007 3:21 pm

آهای داد ،فریاد ،فغان ،شیون و ... (هر چی دلتون می خواد)
یه حافظ شناس توی این تالار پیدا نمی شه؟
حافظ شناس پیشکش ،حافظ دوست چی؟ اونم نیست؟
.
.
.
....دارم نا امید می شم .....
.
.
.

شعر(البته شعر اصیل)،شعر دوست چی؟
.
.
.
مطلب دوست چی؟
.
.
.
(نا امیده نا امید)
.
.
.
باز دید کننده چی؟اونم نیست؟
مثل اینکه بازار حسابی کساده
.
.
.
حوصله چی؟
زدم تو خال نه...؟
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
عالي
از خودمونه
از خودمونه
عالي


تعداد پستها : 49
Registration date : 2007-06-21

حافظ Empty
پستعنوان: رد: حافظ   حافظ Icon_minitimeالثلاثاء أكتوبر 30, 2007 3:22 pm

اما خداییش تفسیر من جذاب تر و خوب تر نبود؟

من یک تنه یه چیزایی از این شعر فهمیدم که اگه خود حافظ هم هزار سال فکر می کرد نمی تونست بفهمه،(...ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا)
این مفسر بالایی فقط روی شعرا رو نوشته (البته یه ذره ساده تر) بعد اومده از سعدی هم یه بیتی نوشته که بگه مثلاْمن خیلی چیز بلدم! و به اصطلاح خودمون شعر تو شعر(شیر تو شیر) کرده که ما جیکمون در نیاد. غافل از این که یه کسی ،بی کسی ،همنفسی،مفسری، مثل من پیدا می شه که مچش رو بگیره

به امید روزی که شعر دوستها... نه!می بخشید حوصله ها بیشتر و بیشتر بشن
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
رايان
از خودمونه
از خودمونه
رايان


تعداد پستها : 15
Registration date : 2007-06-07

حافظ Empty
پستعنوان: رد: حافظ   حافظ Icon_minitimeالجمعة نوفمبر 02, 2007 8:08 pm

خب اينايي كه شما نوشتي بيشتر شبيه اون معني شعرهايي كه معلمهاي محترم ابتدايي و راهنمايي واسه دانش اموزان ديكته ميكنن يكم هم معني ش رو آسون و سهل الوصول ميگيرن كه دانش آموزش به مخش زياد فشار وارد نشه! حافظ 38

حالا همچين گفتي تفسير فكر كردم مثنوي هفتاد كيلويي نوشتي!
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://poshtoru.blogfa.com
عالي
از خودمونه
از خودمونه
عالي


تعداد پستها : 49
Registration date : 2007-06-21

حافظ Empty
پستعنوان: رد: حافظ   حافظ Icon_minitimeالثلاثاء نوفمبر 13, 2007 5:51 am

نمی دونم منظورت تفسیر من بود یا تفسیر دکتر خلیل خطیب رهبر؟

اگه منظورت تفسیر من بود باید بگم من خودم ساده نوشتم که همه بتونن هضم کنن Wink
اما اگه منظورت تفسیر دکتر باشه فک کنم سوادش نرسیده! Smile
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
 
حافظ
بازگشت به بالاي صفحه 
صفحه 1 از 1

صلاحيات هذا المنتدى:شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد
 :: مسائل علمی :: کانون ادبي-
پرش به: