دیگه داره تموم میشه فقط چند روز مونده چقدر زود گذشت تازه یاد گرفته بودیم چطور با خدا باید صحبت کرد چطور باید پاک بود.
اگه تمام شب های سال دوست داشتی بخوابی این بار دوست داشتی وقتی اراده میکنی و بیدار میشی این تو باشی که به پیشواز خورشید بری برعکس قبل که همیشه اون با نوازش پوست صورتت تو تو رو بیدار میکرد.دوست داری پای سجاده تا صبح با خدا حرف بزنی این بار بر دهنت قفل سنگینی اما قفل دلت شکسته با اشک حرف میزنی خودتو تا طلوع خورشید با اشکات تطهیر میدی. به سجادت پناه میبری شاید همونی که قرار قیامت یه سایبون بشه و تو رو از آتیشش در امون نگه داره.
ساکتی اما با سکوتت داری فریاد میزنی. فریاد آمرزش طلبی امان از گذشته پر از ناپاکی.
نمیدونم چه حکمتی داره این ماه رمضون که گناه کارترین آدم یک شبه میتونه زاهد بشه. شاید به قول یکی از دوستان اگه کل سال خودشو گم کرده پس کم کم داشت خدا رو فراموش می کرد این بار بهتر از هر موقعی سراغ خودش میاد.
به گذشته سفر میکنی مثل حرکت ماه رمضون که از مهر به شهریور میرسه نه از شهریور به مهر.
این دفعه بره دفعه بعد به قلب تابستون نزدیکتر میشه ما هم میتونیم به قلب ایمانمون چون توی روزای طولانی گرم تابستون شیطون آروم تر میتونه سراغمون بیاد و خبردار نشیم امتحان سخت تر از قبل میشه.
این روزای آخر احساس دل تنگی غریبی سراغت میاد دل تنگ کی؟چی؟همونی که تو رو دوباره بهت برگردونده شاید با رفتنش دوباره غفلت کنی شاید تا برگشتن دوبارش زنده نباشی بتونی ببینیش.
شاید....
نمیدونم شاید همه چیزش مثل بچه ها داره تو چمنزار ذهنم این طرف و اون طرف میره نمیزارن به یکیشون فکر کنی تا اونو کامل ببینی همه با هم میان گاهی هم گم میشن.
روزای آخر بیشتر برا همه دعا کنید. عیدشم که رسید بازم دعا کنید دعا کنید که چیزای که یادتون اومده دیگه یادتون نره.
عید فطرتون پیشاپیش مبارک.